ديـگــه ايـن قــوزك پـا يـاري رفـتـن نـــداره
لبـاي خشكيدم حرفـي واسه گفتن نـداره
چشاي هميشه گريون آخه شستن نداره
تـن سـردم ديـگه جايي واسه خفتن نداره
ديـگــه ايـن قــوزك پـا يـاري رفـتـن نـــداره
لبـاي خشكيدم حرفـي واسه گفتن نـداره
ميخوام از دست تو از حنجره فرياد بكشم
طـعم بـيتـو بـودنـو از لـب سـردت بـچشـم
نـطـفـه بازديـدنـت رو تــوي سـينهام بكشم
مثل سايه پا به پام من تو رو همرام نكشم
ديـگــه ايـن قــوزك پـا يـاري رفـتـن نـــداره
لبـاي خشكيدم حرفـي واسه گفتن نـداره
بـذا مـن تنهـا بـاشـم مـيخـوام كـه تنهـا بـمـيـرم
بـــرم و گــوشــهي تـنـهـايـي و غـــربت بــگــيــرم
مـن يـه عـمريست كه اسـيرم زيـر زنـجير غـمـت
دست و پام غرقه به خون شد ديگه بسه موندنت
ديـگــه ايـن قــوزك پـا يـاري رفـتـن نـــداره
لبـاي خشكيدم حرفـي واسه گفتن نـداره
شاعر: مسعود اميني
آهنگساز و خواننده: فريدون فروغي
|